نوشته شده در  پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:,ساعت 13:26
آشتی دوباره

شعر طنز منت کشی پس از جدایی!

 

 

چه حاجتى به قاصد و پست و پیک؟

 

عیال نازنین، ســـــــــلام علیک

 


با خط و نامه هم اگه بتونم

به خدمتت سلام مى رسونم

 

 

رفتى و دوریتو، بهونه کردم

سلام گرم و عاشقونه کردم

 


دلت که سرد و خسته بود و غم داشت

سلام گرم و عاشقونه کم داشت

 


هم آشیون من تو این لونه اى

کفتر جَلد بوم این خونه اى

 


پرهاتو چیدم که یه وَخ با پرت

پر نکشى پیش پدر مادرت

 


تو بى خبر رفتى و پر خریدى

تا چشم به هم زدم، یهو پریدى

 


پرزدى و توخونه کاشتى منو

دلت اومد تنها گذاشتى منو؟

 


با اینکه تو همین دهات و شهرى

با من دو ماه آزگاره قهرى

 


نیومد از تو نامه اى، کلامى

نه تو پیام گیرمون، پیامى

 


بهم ندادى از موارد ذیل

نه آى دى و نه پى ام و نه اى میل

 


هیچ نمى گى شوهرم الان کجاست؟

تاج سرم، سرورم الان کجاست؟

 

هیچ نمى گى موهاشو کى مى جوره؟

هیچ نمى گى رخت هاشو کى مى شوره؟

 


هیچ نمى گى خورد و خوراکش چیه؟

وصله رخت چاک چاکش چیه؟

 


دورى تو، پاک خل و دیوونم کرد

بیا و پر بزن به خونه برگرد





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:,ساعت 12:22
استاد شهریار وقتی عشقش را باهمسر و بچه در سیزده به در میبیند

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل می خورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

من که با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آنِ دگری رو که مرا یاد توبس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:,ساعت 12:14
شعرطنز

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس‏

دیدم به خواب حافظ، توى صف اتوبوس

گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم

گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم

گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى

گفتم: چگونه‏اى؟ گفت: در بند بى‏خیالى

گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى

گفتا که: مى‏سرایم شعر سپید بارى‏

گفتم: ز دولت عشق ؟ گفتا که: کودتا شد 

گفتم: رقیب ؟ گفتا: بدبخت کله پا شد

گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟ 

گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز 

گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده

گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده

گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟

گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟

گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش‏

گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره‏

گفتا: شده پرستار یا منشى اداره

گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل 

گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‏ها

گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا 

گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى 

گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى

گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى

گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى

گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره

گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره‏

گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد

گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟

گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى

گفتا که: ادکلن شد در شیشه‏هاى رنگى‏

گفتم: سراغ دارى میخانه‏اى حسابى

گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى

گفتم: بیا دو تایى لب تر کنیم پنهان 

گفتا: نمى‏هراسى از چوب پاسبانان

گفتم: شراب نابى تو دست و پات دارى 

گفتا: به جاش دارم وافور با نگارى‏

گفتم: بلند بوده موى تو آن زمان ها

گفتا: به حبس بودم از ته زدند آن ها

گفتم به لحن لاتی: ‌«حافظ ما رو گرفتى ؟»

گفتا: ندیده بودم  هالو به این خرفتى





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  سه شنبه 24 تير 1393برچسب:شعر طنز,ساعت 19:39
یاد آن روزی که بودم اولی

یاد آن روزی که بودم اولی
ناز و طناز و عزیز و فلفلی

شاه خانه بودم و با داد و دود
هر چه را میخواستم آماده بود

وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بد ادا و قم قمی

من وزیر گشتم و افتادم زجا
دومی به جای من گردید شاه

تا به خود آیم و خودداری کنم
سومی آمد و او شد خواهرم

دختری زیبا و خوش رو مثل ماه
من و داداشم کشیدیم سوز و اه

جای سبزی و گل در زندگی
سر رسید از گرد راه چهارمی

دیگر آن خانه برایم تنگ شد
سبزی گل در نگاهم سنگ شد

داشتم میکردم عادت ناگهان
پنجمی هم پا گشود بر این جهان

گر چه بهر سوختن ۵ تن کافی نبود
ششمی هیزم شد و ما مثل دود

ناصر و منصور و شهناز و شهین احمد و فرهاد ...
هفتم مهین خانمان گردید در هم بر همی

سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی
ای امان و ای امان و ای امان ای امان از دست بابا و مامان

مادرم شد بار دیگر حامله
این که آید تیم فوتبال کامله

ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد و فرهاد و مهناز و مهین

علیمردان خان گل و معصومه جان
آخری هم میشود دروازه بان !!!!





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  سه شنبه 10 تير 1393برچسب:شعرطنز,ساعت 14:28
شعر طنز

دمپايي!

 

با اجازه آقاي فريدون مشيري
 

بي تو اي برق، شبي باز از آن كوچه گذشتم

 

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم»

 

بند رخسار تو در رفت ز تنبان نگاهم

 

چاله آمد سر راهم

 

پاي بي صاحب من «زرت» در آن چاله فروشد

 

هيكل گنده مخلص دمرو شد.

 

**

 

در تهي خانه جيبم، غم قبض تو درخشيد

 

بر سماور كده نفتي ذهنم،

 

قوري ياد تو اي برق خروشيد،

 

چايي خاطره جوشيد!

 

«يادم آمد كه شبي با تو از آن كوچه گذشتم»

 

پي ديوار نگشتم.

 

توي آن چاله لوله‌كشي آبكي گاز فزرتي

 

نفتادم، نفتادم.

 

با تو گفتم كه تو گهگاه كجايي؟

 

وصل ناگشتن از آن به كه بيايي و نپايي

 

لامروت، تو مگر دشمن مايي؟

 

«من ندانستم از اول كه تو بي‌مهر و وفايي!»

 

**

 

بغض در سيم تو پيچيد

 

نور در چشم تو ماسيد

 

اُفت ولتاژ تو افزود بر اندوه نگاهت،

 

يادم آيد كه تو گفتي:

 

برق، ايينة آب گذران است

 

همه تقصير از آن آب روان است

 

تو كه امروز چو مجنون زپي ليلي برقي،

 

باش فردا كه ترا خشك، دهان است...!

 

سيل بر ريش تو خنديد

 

اشك از مشك تو غلتيد

 

موش شب، جيغ بنفشي زد و ناليد.

 

**

 

باز گفتي كه مكن عيب، تو برما

 

پنج سال دگري صبر بفرما!

 

آش توليد شود پخته ز كشك و نخود و لپه صنعت!

 

-‌‌ نصب كن آينه در هر طرف خود

 

همه چيزي شود آن روز فراوان!

 

فقط از «برق» كمابيش خبر نيست!

 

**

 

نور زرد سخنت خورد

 

به آيينة گوشم

 

بست يخ، نقطه جوشم

 

پاي غم رفت به دمپايي جانم...!

 

پي سنگي همه جا گشتم و گشتم

 

پرت كردم به تو آن سنگ و ترا لامپ شكستم

 

با تو گفتم: دگر از خير تو اي برق، گذشتم.

 

«يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم...

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهاي دگر هم،

 

نه گرفتي تو دگر از من بيچاره خبر هم،

 

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم...

 

بي‌ تو اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!»





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  سه شنبه 10 تير 1393برچسب:شعر طنز,ساعت 14:17
شعر طنز

 

شعر طنز پدر و پسر

 پدر و پسر

پــسر گــفــت بــابــا بــرام زن بگیر

دلــم گـشـتــه در بــنــد زلـفـی اسـیر

پــدر گــفـــت فـــرزنـــد دلــبــنـد باب

دوبـاره بــرایم چـه دیـــدی به خـواب

پــســر گـــفـــت دلـــــداده او شــــدم

اسـیـر دو چــشــم و دو ابــرو شــــدم

پـدر گـفتش ایـن عاشـقیّت عزا است

بـرایـم غم و غصه همچون غـذا اسـت

پـسرگـفـت عــزای تـو شـــادی مــن؟

غــم و غــصه ات عــشــقــبـازی مـن؟

پـدر گـفـت مگر مـغـز در کلّه نیست؟

شب و روز از غصه بَهرم یکی اســت

مـن هـمـچـون خـر لنگ در کار خود

بــمـانـدم کــمـر خــم شــد از بار خـود

بـود هـشـت من رهن نُه ای پسر

شــدم از غــم مـُفــلسی خِــنـگ و خــر

تــو دیـگــر مـَنـه قــوز بــالای قــوز

کــمــی هــم بـه بـدبخـتی ام چشــم دوز

بــمـانــدم چــو مــرغــی اسـیر قفس

بــرایـــم نــمــانـــده دگــر یــک نــفــس

پـسر گـفــت تــا حـل شـود مشکلات

شـوم مــن در ایــن جنگ شطرنج مـات

شــود مــوی مـن همچو دندان سپید

زســر هـرچـه عشق است خواهد پـریـد





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 23 خرداد 1393برچسب:,ساعت 17:34
پیداکردن شوهر از طریق فیس بوک

خدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ»

که من را یک شبه خوشبخت کردی

خیال بنده را از حیث شوهر

در این قحطی شوهر تخت کردی

زدم عکسی به« وال فیس بوکم»

قشنگ و دلرباتر از« شکیرا»

فتوشاپش چنان کردم که گویی

نباشد دختری چون من به دنیا

اگر چه چل بهار از من گذشته

نوشتم بنده هستم بیست ساله

و آن ها را برای درک بهتر

به عکس« وال » خود دادم حواله

نوشتم آدرسم را هم ولنجک

پدر تاجر و مادر دکتر پوست

بگردم ای الهی دور مادر

که مانند خودم خوش چشم و ابروست

همان یک شب هزاران «لایک» خوردم

همه مشتاق« چـَت» بودند و دیدار

یکی هم زان میان بد جور وا داد

نه یک دل ، بلکه صد دل شد گرفتار

و من هم عکس او را چون که دیدم

شدم یک دل نه ،صد دل عاشق او

از آن شب شد به پا در سینه ی من

از عشق آن پسر شور و هیاهو

خلاصه کارمان بالا گرفت و

برای خواستگاری کرد اقدام

جوانی بود بالاتر ز پنجاه!

چه گویم از بر و رو یا که اندام!

شکم افساید و قد او کوتوله

و صورت آبله گون و پاش شل بود

یکی از چشم ها سالم یکی کور

سرش هم طفلکی کـُلن کچل بود

به او گفتم چنان که کفش کهنه

بـُود البته نعمت در بیابان

لذا حالا که اکسیر است شوهر

عزیز جانم« مرا تی جانَ قربان»

همان لحظه شدم راهی محضر

به انکحتُ ، قبلتُ پاسخم بود

به لطف سال ها هجران شوهر

ندیدم در وجودش هیچ کمبود

شود «جاوید» نامت ای زاکر برگ

به لطف تو شدم دارای شوهر

دعایت می کنم روزی سه نوبت

که وضع تو شود هر روز بهتر

 

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 23 خرداد 1393برچسب:,ساعت 17:26
شـوهـر مظـلــوم! (شعر طنز)

 

 

«همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد»
 
موقـع بحث هوو  لیک هیاهـــــو می کرد!
 
بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید
 
نصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد!
 
وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم
 
زود پا می شد و تی شرت مرا بو می کرد
 
طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم-
 
معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد
 
بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب
 
داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!
 
آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد
 
باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد
 
فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود
 
زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد
 
دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز
 
خـــرج مانیکــــــــور و میزامپلی مو می کرد
 
گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش
 
آب می زد بــــــــــه ته جیبم و جارو می کرد
 
هر زنی غیر خودش عنتــــر و اکبیری بود
 
شخص «جینا...» را تشبیه به «...لولو» می کرد!
 
مثل آن کارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو
 
بوالعجب شعبده ای بــا چش و ابرو می کرد
 
دکتر تغذیه ای داشت که ماهی صد چوق
 
می گرفت از مــــن و تقدیم به یارو می کرد
 
صد گرم چونکه بر آن اسکلت افزون می شد
 
عصبی می شد و لعنت بـــه ترازو می کرد
 
عاقبت هیکل پنجــــــاه و سه کیلویی را
 
خون دل خورده و پنجــاه و دو کیلو می کرد
 
حسرت زندگی خواهــــر خود را می خورد
 
کاو بــــه مچ - تـــا سرآرنج- النگو می کرد
 
نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود
 
هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد
 
بر خلافش اگـــــر آن دم نظری می دادم
 
لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد
 
کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم
 
که خدا قسمت او شوهـــــر مظلومی کرد!





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 23 خرداد 1393برچسب:,ساعت 17:25
وصف الحال مردها پس از فوت همسرشان!

 

کاریکاتور پیرمزد و پیرزن

 

 مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند
بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !

خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند
خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند

روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!
بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !

بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند

کــج نیندیشید !! فکــر همســــــر دیگر نیَند !
از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند !!

 
منبع:bitrin.com
 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
موضوعات وبلاگ

سایر موارد


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







کد آمارگیر

گوگل رنک

پیج رنک

رتبه سنج گوگل


برچسب وبلاگ

دل نوشته , شعر طنز , اس ام اس تنهایی , جک با حال , جملات زیبا , پیامک ماه مبارک رمضان , شعرطنز , اس ام اس خنده دار , س ام اس ماه رمضان , ترول ماه رمضان , شب قدر , پیامک شهادت امام علی , اس ام اس جوک و سرکاری , اس ام اس عید فطر , پیامک عاشقانه ,

لینکستان

ابزار وبلاگ

چت روم | اول چت | ققنوس چت | باران چت | الکسا چت | ناز چت

دانلود آهنگ جدید و آلبوم های جدید

منتظر

شیک طنز

فقط خنده

حباب

فروشگاهی برای برطرف کردن نیاز های زندگی قرن21

خرید پالتو

پرسفید

سیستم های امنیتی و حفاظتی آرسام

ندا

99sms

عكس هاي رمانتيك و عاشقانه(جذاب) عكس هاي رمانتيك و عاشقانه

کلپ روم

تور جنگل ابر شاهرود

دخترونه

تاپ استور

جک جدید93.مطالب طنز. اس ام اس و اهنگ پیشواز

خنده و شادي

قالب های میس pink

دهکده اس ام اس

مشق عشق

دلقـــــــــــــــــــــــــک

فقط عکس های خنده دار

خود ارضایی و درمان آن

طنزوسرگرمی

آهنگ جدید

lιlı بروزترین سایت موزیک ایران ιlιl

اس ام اس دوستانه

شاد اس ام اس|اس ام اس جدید و

سایت نامبروان

یادگاری از من!(lمصی)

دهکده سرگرمی

دعای عشق بخوان

شاد اس ام اس|اس ام اس جدید و

عاشقانه های من ...

دوستان صمیمی

سرگرمی

سایت تفریحی یکی دوتا

اس ام اس

خنده

دانلود فیلم ، دانلود سریال ، دانلود فیلم و سریال ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود آهنگ های جدید

ترول جدید و خنده دار

yas download

کلن IRANIAN OF COC

آقاهه و خانومه

وبلاگ رسمی برک دنس

تنها ترین تنها

ملودی دل من....

مهروماه

سرور های ورلد اف وارکرافت

❤ ترانه عشق ❤

بیا تا بترکی.بیا گو نخور

داستان زندگی من خون اشام

خودرو

یادگاری ازمن

****استقلال قهرمان****

این جا همه چی در همه!!!!!!!!!!

☺بی صدا فریاد کن☻

بازی وبرنامه

هرکی خونده بختش وا شده

عاشـــــــــــــــقانــــــــــه

هستی نت

موزیک.طنز.سرگر

عکس های خفن |ترول جدید|عشقی

دانشجو

*☻*♥*☺*پرنسس آریایی*☺*♥*☻*

چی می خوای؟؟؟؟؟

بخند و نگاه کن

gps ماشین ردیاب

دیلایت فابریک

جلو پنجره لیفان ایکس 60


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دهکده اس ام اس و آدرس smskade12.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





صفحه قبل 1 صفحه بعد